جدول جو
جدول جو

معنی سبیل بودن - جستجوی لغت در جدول جو

سبیل بودن
(چَ / چِ چَ / چِ نِ کَ دَ)
مفت و رایگان و مجانی بودن. مباح بودن هر کس را: و به بردع درختان تود سبیل است بسیار. (حدود العالم).
پیش درویشان بود خونت مباح
گر نباشد در میان مالت سبیل.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
سبیل بودن
مجانی بودن، رایگان
تصویری از سبیل بودن
تصویر سبیل بودن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ دَ)
رجوع به سائل بودن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ قِ اَ یِ کَ مَ / مِ خوَرْ / خُرْ دَ)
آگاه بودن. واقف بودن. مطلع بودن. آگهی داشتن. اطلاع داشتن
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ چَ / چِ کَ دَ)
برایگان دراختیار همه گذاشتن. مباح ساختن بر همه:
خرکیمخت گاه کرده سبیل
بر گروگان شب رود در باب.
سوزنی.
به که خربندگیت رای کند
سر خود را سبیل پای کند.
نظامی.
چنین یاد دارم که سقای نیل
نکرد آب بر مصر سالی سبیل.
سعدی (بوستان).
شاید آن روی اگر سبیل کنند
بر تماشاکنان حیرانش.
سعدی (طیبات).
من سبیل دشمنان کردم نصیب عرض خویش
دشمن آن کس در جهان دارم که دارد دشمنش.
سعدی (طیبات).
ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل.
حافظ.
، وقف کردن: هرچند گفت قبول نکرد آن زر در نیت خویش سبیل کرده ام آخر بفرمود تا جمله بدرویشان دادند. (کیمیای سعادت). چون از نماز فارغ شد آن اسپان را در راه خدا سبیل کرد. (قصص الانبیاء ص 167)
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ دَ)
جاری شدن. جریان داشتن. روان بودن. رجوع به جاری شدن شود، گدا بودن، پرسان بودن. بتمام معانی رجوع به سائل شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
رایج بودن. متداول بودن. معمول بودن. رواج داشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از سایر بودن
تصویر سایر بودن
رواج داشتن، متداول بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیه بودن
تصویر شبیه بودن
مانستن مانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیل کردن
تصویر سبیل کردن
((~. کَ دَ))
چیزی را به رایگان در اختیار همه گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبیه بودن
تصویر شبیه بودن
مانیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
مجانی کردن، رایگان ساختن، وقف کردن، خیر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواهان بودن، طالب بودن، راغب بودن، شایق بودن، مشتاق بودن، علاقه مند بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
كونها زرقاء
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
Blueness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
bleuté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
синеватость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
नीलापन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
نیلاپن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
নীলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
buluu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
mavilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
푸름
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
青さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
כחוליות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
ความสีน้ำเงิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
kebiruan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
Bläulichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
blauwigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
azulidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
azzurrità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
azulidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
蓝色
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
синяви
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آبی بودن
تصویر آبی بودن
niebieskość
دیکشنری فارسی به لهستانی